ماهور نامه

اولین باری که صدای قشنگتو شنیدم

1394/3/12 15:27
نویسنده : مامان و بابا
88 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم 

ماهور قشنگم اولین باری که صداتو شنیدم وقتی بود که روی تخت بیمارستان توی اتاق عمل بودیم  که توی اون همه استرسو دردو نگرانی صدای گرییه تو بهم آرامشی داد که خدا میدونه! 

خب بزار از اولش واست تعریف کنم از شبی که تو با اومدنت همه ی مارو غافلگیر کردی. اون روز یعنی ۱۳۹۳/۱۲/۱۲از صبحش حالم خیلی خوب بود البته بخاطر اینکه بابایی پیش ما نبود دلم گرفته بود ولی از لحاظ جسمی حال هردوتامون خیلی خوب بود. ساعت ۱۱ صبح با مامان مهرنوش رفتیم بازار البته بزور راضی شد که ماهم همراهش بریم چون خیلی واسه سلامتیمون نگران بود اما هرطور بود باهاش رفتیم . رنگ مو هم خریدیمو عصری بدون اینکه بدونم شبش قراره چی بشه موهامو رنگ زدم.البته مامان مهرنوش واسم رنگ زد. خلاصه غروب نشده بابایی بهم زنگ زدو گفت که فردا حتما میاد پیشمون و خیلی بهم آرامش داد منم دوباره شالو کلاه کردم که بریم بیرون قدم بزنیم یه جور بیتابی خاصی داشتم نمیخواستم خونه بمونم. مادرجونت از همدان زنگ زدو با اونم کلی دردو دل کردمو از اینکه یه هفته دیگه وقته سزارین داشتمو خسته شده بودم باهاش کلی حرف زدم.شبم کلی غذا خوردمو طرفای ساعت ۱ رفتم توی تخت که بخوابم. از سر شب توی شکمم درد احساس میکردم اما فکر میکردم بخاطر فعالیت زیادیه. نگو این درده زایمانه!خلاصه ساعت ۱/۳۰ نیمه شب یهو کیسه آب دور نی نی پاره شدو منو مامان مهنوش با عجله زنگ زدیم به بابابزرگو مهساجون اونام سریع اومدن دنبالمون رفتیم بیمارستان و شما ساعت۳/۳۰روز سه شنبه ۱۳اسفند بدنیا اومدی.عزیزم لحظه ایی که صدای گریه کردنتو شنیدم همه دردام فراموش شد توی اون لحظه همه دنیا ماله من بود گریه میکردمو خدارو بخاطرت شکر میکردم فقط همین!

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهور نامه می باشد